کد مطلب:182743 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:140

فریاد همیشه رسا
موضع گیری سیدالعابدین علیه السلام در برابر این جریان بزرگ اجتماعی بسیار شفاف جلوه گر است. زین العابدین گر چه دست هایش به زنجیر كشیده شده است، لیكن زبان علی علیه السلام در كام وی ودیعه نهاده شده است! اینك باید زبان گشاید در پایتخت ظلم و ستم كه هزاران تریبون سال های متمادی علی و اولاد علی علیه السلام را سب و نفرین نموده، با در اختیار گرفتن یك تریبون و یك سایت اطلاع رسانی همه را رسوا سازد. و رشته های چهل ساله آنان را پنبه نماید. فریاد رسای شهیدان كربلا را به گوش زمان برساند.

فریاد زین العابدین بر فراز چوب هایی كه یزید آنها را منبر می نامید، سرداده شد، فریاد حسین علیه السلام بود. فریاد همه شهیدان كربلا بود كه برای استقرار دین به شهادت رسیده بودند. مگر بنی امیه نمی خواستند نام رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را بزدایند؟! مگر بنی امیه نمی خواستند مسجد و محراب و منبر را بسوزانند؟! فریاد دین، فریاد عترت، فریاد اذان، فریاد نماز، همه



[ صفحه 213]



فریاد شهیدان بود كه از گلوی سید الساجدین و دیگر اسرا به گوش همگان می رسد. این فریادها، فریاد حسین علیه السلام است كه می گفت: الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهی عنه. [1] «آیا مشاهده نمی كنید كه به حق رفتار نمی شود و از باطل پرهیز نمی گردد».

اینك سیدالساجدین با در اختیار گرفتن یك تریبون، زبان علی علیه السلام از كام می گشاید و برنده تر از ذوالفقار در بدر و احد و احزاب، بوسفیانیان را به خاك ذلت می نشاند. و آن چنان خاندان خویش و عترت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و علی و آل علی را معرفی می نماید كه پایتخت ستم و تباهی همه در بهت و حیرت فرومی روند! هاله های ابهام از چهره عترت زدوده می شود. این یك تریبون در برابر هزاران منبر و تریبون كه سال های سال حزب عثمانیه برای دگرگون ساختن چهره عترت و تحریف دین در اختیار داشت. این یك تریبون نهضت حسینی را تداوم بخشید، و شكوفا ساخت. امام سجاد علیه السلام در بهترین فرصت و باشكوه ترین حضور، فرصت سازی برای معرفی چهره علی علیه السلام فراهم می سازد.

آنگاه سخن آغاز نموده می فرماید: مردم هر كس مرا می شناسد كه می شناسد، هر كس نمی شناسد من علی بن الحسین (علیهم السلام) می باشم. این معرفی شناسنامه ای حضرت است، لیكن این فرصت را معرفی شناسنامه كفایت نیست. معرفی شخصیت حقیقی بسنده نیست. باید امام سجاد شخصیت حقوقی خود را كه در شام در هاله ای از ابهام است، معرفی نماید. بر این اساس شروع می كند



[ صفحه 214]



شخصیت حقوقی خاندان خویش، یعنی اهل بیت (علیهم السلام) را این گونه معرفی نماید:

مردم من فرزند مكه و منا هستم، من فرزند زمزم و صفا می باشم، من فرزند كسی هستم كه حجر الاسود را با ردای خویش در جایش نهاد. من فرزند كسی هستم كه به بهترین شیوه احرام پوشید. و بهترین شكل سعی انجام داد و تلبیه گفت و حج انجام داد. من فرزند آن كسی هستم كه با براق به معراج عروج نمود و از مسجد الحرام به مسجد الاقصی سیر نمود. آنگاه به درجه قرب سدرة المنتهی نایل شد. من فرزند آن كسی هستم كه در آسمان ها با فرشتگان به نماز ایستاد. من فرزند خاندان وحی هستم. من فرزند محمد مصطفی هستم. من فرزند علی مرتضی هستم. همان كسی كه با شمشیرش گردن گردن كشان را زد تا به توحید بازگشتند. آه! علی مرتضی علیه السلام این گونه است؟ شام وی را چگونه می شناخت؟!

آنگاه چون محور سخن باید در معرفی علی گردش كند، زیرا كه علی در شام آن گونه مظلوم شده و چهره تابناك علی واژگون معرفی شده است. به همین جهت سخن امام سجاد علیه السلام در فضایل علی این گونه متمركز می شود.

من فرزند كسی هستم كه با دو شمشیر و دو نیزه در ركاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم جنگید (دو شمشیر منظور ذوالفقار كه دو لبه دارد و یا دو شمشیر در دو دست است.) و دو بار برای خدا هجرت نمود (احتمال قوی هجرت به مدینه و یمن). و دوباره با رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بیعت نمود. و در بدر و حنین همراه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم جنگید. من فرزند كسی هستم یك لحظه به



[ صفحه 215]



خدا كفر نورزید. (علی كه وی را در شام مسلمان نمی شناسند). من فرزند بهترین مؤمنان هستم. و فرزند وارث پیامبران و نابود كننده ملحدان، و پناهگاه مسلمانان و نور و روشنایی و رهنمون مجاهدان و زینت پرستش كنندگان و تاج و سرور گریه كنندگان و پایدارترین پایدارها و برترین انسان عابد از آل یاسین هستم.

من فرزند كسی هستم كه موید به جبرئیل می بود و از جانب میكائیل یاری می شد. من فرزند كسی هستم كه از حرم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم حراست می كرد. من فرزند قاتل مارقین و ناكثین و قاسطین می باشم. من فرزند كسی هستم كه اول از همه ندای رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را پاسخ گفت. بر همگان در ایمان سبقت گرفت. همو كه تجاوزگران و مشركان را نابود ساخت و همانند تیری منافقین را قلع و قمع نمود. من فرزند كسی هستم كه زبان حكمت گشود. همو كه یاور دین خدا و ولی امر خدا و بوستان حكمت و مغز و مخزن علم خدا بود.

من فرزند فرد جوانمرد، بخشنده، زیبا چهره، هوشمند، فرهیخته، پاك و بلند همت هستم. من فرزند كسی هستم كه مقاومت ها را شكست و احزاب چالشگر علیه السلام را پراكند. من فرزند شیر حجاز و تك سوار عراق، مكی، مدنی، خیفی، عقبی، بدری، احدی، شجری، مهاجری، سرور عرب و وارث مشعرین (عرفات و مشعر) و پدر دو نوه ی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم حسن و حسین می باشم. این است جد من علی بن ابی طالب!



[ صفحه 216]



این گونه چهره علی با زبان سید الساجدین درخشش می كند! چهره واژگون عترت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم این گونه شفاف می گردد! آنگاه حضرت روی سخن را به مناقب فاطمه (سلام الله علیها) برمی گرداند، من فرزند فاطمه زهرا، برترین زنان هستم. من فرزند خدیجه ی كبری می باشم. كدام قدرت توان داشت این گونه فضایل علی و فاطمه را در پایگاه ستم و جهالت مطرح سازد، كه این گونه تمام حاضران در بهت و گریه فروروند؟!

آنگاه روی سخن حضرت به فاجعه انسانی یزید گردش می كند، جنایت بزرگ وی را در حضور انبوه جمعیت آشكار می سازد! حضرت سخن خویش را این گونه ادامه می دهد:

من فرزند كسی هستم كه مظلومانه كشته شد! من فرزند كسی هستم كه سرش از پشت گردن جدا گردید! من فرزند كسی هستم كه تشنه كام سر بریده شد! من فرزند كسی هستم كه بدنش در كربلا رها شد! من فرزند كسی هستم كه عمامه و عبای وی به غارت رفت! من فرزند كسی هستم كه فرشتگان آسمان به حال وی گریستند! من فرزند كسی هستم كه جنیان زمین و پرندگان هوا برای وی نوحه گرند! من فرزند كسی هستم كه سرش بر بالای نیزه گردش داده شده! من فرزند كسی هستم كه اهل بیتش از عراق تا شام به اسارت آورده شده است!

امام سجاد علیه السلام دست خون آلود یزید را كه زیر آستین نفاق پنهان شده بود، این گونه آشكار و رسوا می سازد! بر همگان آشكار می گردد كه بنی امیه و یزید چه جنایتی را انجام داده اند! یزید كه تا چند لحظه پیش به جنایت خود افتخار می كرد، حزب عثمانیه كه حسین را آشوبگر



[ صفحه 217]



معرفی نموده و ریختن خون وی را مباح ساخته بود و به خود می بالید كه حسین را كشته و جامعه را از پی آمد فتنه وی تأمین داده است، به این صورت جنایت بار، خون خوار و قاتل عترت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم معرفی می گردد.

فرصت بسیار مغتنم است و باید سید الساجدین علیه السلام از آن بهره وافر ببرد. به همین خاطر سخن خود را در فضایل پایه ای عترت آل رسول گردش می دهد. زیرا ممكن است این شبهه اندیشه كسی را آزرده كند كه چگونه آل بیت رسول این گونه در فشار اسارت و مصیبت قرار گرفته اند؟! حضرت خطاب به مردم می فرماید:

خدای سبحان ما را با یك امتحان زیبا، آزموده است. پرچم رهبری بر دوش ما اهل بیت نهاده، عدالت و تقوا را در میان ما پایدار ساخته، پرچم گمراهی و كژراهگی را در دیگران (حزب عثمانیه) قرار داده است.

ما اهل بیت به شش ویژگی پایدار افتخار یافته ایم. دانش، حلم و بردباری، سترگی، شجاعت، شخصیت والا، محبت و دوستی، جایگاه ویژه در قلب مؤمنان. خدای سبحان برتری ای به ما عطا نموده است كه به هیچ فردی از پیشینیان عطا نكرده؛ ما محل رفت و آمد فرشتگان الهی هستیم. كتاب وحی جاوید را در میان ما نازل نموده است.

این آزمون ها در راستای این مسؤولیت بزرگ بسیار هموار است. اهل بیت (علیهم السلام) این رخ دادهای جانگداز را كه در راه استقرار دین خدا بر خود هموار نموده، زیباتر از هر زیبایی می بیند!

سپس یزید برای این كه مجلس را به گونه ای خاتمه دهد دستور می دهد مؤذن اذان بگوید. كه حضرت از همین فرصت نیز بهره برده،



[ صفحه 218]



وقتی ندای مؤذن به شهادت رسالت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بلند می شود، از یزید می پرسد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم جد من است یا جد تو، اگر بگویی جد تو می باشد، دروغ آشكار گفته ای، و اگر جد من است پس چرا عترت وی را كشته و به اسارت آورده ای! [2] .

ملاحظه می كنید امام سجاد علیه السلام با چه سترگی و پایداری سخن می گوید و چگونه جنایات یزید و حزب عثمانیه را برملا می سازد و چگونه در حضور یزید آن همه از فضایل علی سخن می گوید؟ آن هم در پایتخت اموی. آن هم در جایگاهی كه قریب نیم قرن این چهره لعن و نفرین شده و واژگون معرفی شده است! اگر اهل بیت می خواست چهره علی و عترت را در شام معرفی كند چگونه می توانست؟ آیا با آوردن اسرای انقلاب به شام، خود حزب عثمانیه باعث رسوایی خود نشده است؟! و آیا این تلاش از امام سجاد علیه السلام جهاد نیست؟!

آیا این مقدار منقبت عترت و علی را گفتن آن هم در حضور آن جمع از سران و آن انبوه جمعیت در حضور شخص یزید پلید رسوایی آنان نیست؟! آیا نمی توان گفت بیان این فضایل در آن مجلس برابری می كند با همه لعن و نفرین هایی كه در طول نیم قرن بنی امیه در شام و اطراف آن و حجاز و حتی در مسجد نبوی با حضور حسن بن علی (علیهماالسلام) انجام می دادند؟ آیا این فریادها زمینه سقوط حزب عثمانیه را فراهم نساخت؟ و آیا این فریادها رساندن پیام شهیدان به گوش جهانیان نیست؟ و آیا اندیشه و رفتار زین العابدین علیه السلام نهضت حسینی را شكوفا نساخت؟



[ صفحه 219]



آری این است فریاد رسای سید الساجدین علیه السلام. آری این سخنرانی های آتشین، تأثیر خود را گذاشت و پرده از نفاق بنی امیه افكند و آنان را تا آن مقدار رسوا ساخت كه یزید وادار شد كه اظهار پشیمانی كند! حتی وادار شد كه دستور قتل حسین را انكار كند و به دروغ بگوید من دستور قتل صادر نكرده بودم! این عبیدالله بود كه چنین جنایتی به بار آورد. [3] اكنون كه در فشار قرار گرفته این گونه به دروغ سخن می گوید! این یزید همان است كه خود دستور قتل در اولین قدم صادر كرد. این یزید همان است تا چند لحظه پیش به كشتن حسین و یارانش افتخار می نمود و می گفت این كشته ها به جای كشته های بدر كه از قریش گرفتند. این پلید از رفتار ننگین خویش هیچ گاه پشیمان نیست، بلكه برای سرپوش نهادن بر جنایت این گونه به این دست آویزها چنگ اندازی می كند.

یزید در این فرصت از امام سجاد علیه السلام با همراهانش دلجویی می نماید. كه حضرت از این فرصت هم بهره برده و وقتی یزید از آنان دلجویی كرده و گفت خواسته های شما برآورده است! امام سجاد علیه السلام درخواست نمود تا در همان بارگاه یزید مراسم ندبه و عزا برای سالار شهیدان حسین برگزار كند! و یزید هم به اجبار پذیرفت و امام سجاد علیه السلام اولین مجلس عزاداری رسمی حسین علیه السلام را در بارگاه قاتل حسین یزید پلید برگزار كرد و در چندین روز عزاداری در دربار ستم، جنایات بنی امیه و حوادث دلخراش كربلا را بازگو نمود [4] و چهره



[ صفحه 220]



تابناك عترت را بیشتر و بهتر معرفی كرد، كه در نهایت برای یزید قابل تحمل نبود، دستور بازگشت كاروان را به مدینه صادر نمود. [5] .


[1] طبري، ج 4، ص 605.

[2] الفتوح، ج 5، ص 155، مناقب، ج 4، ص 168، بحار، ج 45، ص 174. 139.

[3] طبري، ج 4، ص 654.

[4] الفتوح، ج 5، ص 155.

[5] همان، ص 156.